-
!منتقدان فدرالیسم
Posted on juli 4th, 2012 No comments«همین مطلب در سایت ایران امروز»
همزیستی وزندگی مشترک تابع یک رابطە دوسویەی پایدار است. تا هنگامی کە طرفین در «با هم بودن» احساس شادی، آسایش و نیک بختی کنند یا بە هر دلیلی دیگراستمرار همزیستی را مصلحت بدانند، این زندگی مشترک معنی و مفهوم پیدا میکند. عدم آسایش، نبود عدالت و عدم پایبندی بە اصول تعریف شدە بشری، فرد یا گروە را بە سوی جدائی سوق میدهد و طلاق را اجتناب ناپذیر میکند.؛ اگر خانواده، چارچوب و مرز را ارزش قلمداد کنیم، این ارزشها تا زمانی اعتبار دارند کە در انها آزادی، عدالت و احساس تعلق فرد یا گروە بە ارزشهای مشترک وجود داشتە باشد. در واقع هیچ پدیدەای با ارزشتر و مهمتر از انسان، حرمت انسانی، آزادی و عدالت نیست، اینجاست کە برای انسان امروزی، مرزها ارزش مینمایند ولی عدالت مقدس میگردد. بر همین اساس دمکراسی به عنوان مدل حکومت و فدرالیسم بە مثابه سیستم تقسیم قدرت ابزارهای در جهت عادلانە کردن جوامع رنگارنگ فرهنگی شناختە میشوند.؛
در بخش اول این مقالە بە زبان، هویت جمعی، عدالت گروهی و فدرالیسم پرداختە شد و نوشتەی حاضربە منتقدان فدرالیسم میپردازدمنتقدان فدرالیسم
تمامی پدیدەها و برساختهای بشری برای نظام مند کردن جوامع دارای نقص و قابل نقد هستند. اندیشمندان علوم اجتماعی مخصوصاً در دوران مدرن با رویکردی عقلای و با بهرەگیری از تجربیات تاریخی در پی تقدس زدایی از پدیدەهای اجتماعی بودەاند وبا مقایسه راهکارهای متفاوت موجود با هم یا با پدیدەهای ابداعی و نو، بە تبیین انها دست زدەاند. پدیدەهای مانند دولت، دمکراسی، جمهوری و قانون فارغ از نقد نیستند و میتوان اشکالات انها را برشمرد. به عنوان مثال میتوان اشاره نمود کە هیتلر در یک فرایند دمکراتیک به قدرت دست یافت. در کشورهای دمکرات بسیارند کسانی کە بوسیلەی دولت و بە حکم قانون سالها در زندان محبوس بودەاند گرچه بعدها از انها رفع اتهام گشتە است یا کسانی با استفادە از راههای قانونی از مجازات گریختەاند یا بە تبلیغ اندیشەی ضد انسانی خود دست زدەاند. چنانکه در محاکمە اندرس برویک نوروژی بسیاری معترض اجازە پخش جهانی سخنان نفرت انگیز وی شدند. اما در دنیای مدرن، کمتر اندیشمندی را میتوان یافت کە درضرورت وجود قوانین، دمکراسی و دولت از خود تردید نشان دادە باشد.؛
فدرالیزم نیز مانند دیگر برساختەهای انسانی دارای نقص و قابل نقد هست اما آنجا اهمیت می یابد کە در مقایسه با دیگرگزینها مورد قضاوت قرار گیرد. منتقدان فدرالیسم اگر منصفانە قضاوت میکنند ان را درمقایسه با سیستمهای متمرکز بسنجند و کارکرد و نقایص هر یک را نشان دهند. برای ما ایرانیها کە نزدیک بە یک قرن است، انواع دولتها و حکومتها دریک سیستم متمرکز منافی حقوق و عامل استبدادمان بودە اند، دفاع از «تمرکز قدرت» جای بحث دارد نە اعتقاد بە عدم تمرکزو فدرالیزم. دوراز واقعیت نیست اگر بگوییم، مدافعان و مخالفان ایرانی حقوق ملیتها/اقوام، هنوز در ابتدای این بحث هستند. ولی انها بجای یک بحث کارشناسانە، آکادمیک و فنی بە یک تقابل غیرضروری روی میآورند، یا کشاندە میشوند. هنوز در تعریف واژەها و پذیرش مفاهیم اجتماعی ، مانند «ملیت، هویت، فرهنگ و…» ، دارای اختلافات اساسی و بنیادی هستند. علاوه بر ان، افراد و گروههای تندرو ازهردو طرف، بحث و گفتگو را بە نقاط حساس و چالشی می کشانند وبا عصبیت و خشونت کلامی از یک گفتمان درست و اصولی جلوگیری میکنند، حتی پا را از این فراتر نهادە و معترض رسانەها میشوند «چرا امکان سخن گفتن را در اختیار تجزیه طلبانەطلبان قرار میدهند؟» (١).؛
تعدادی از مدافعان تمرکز قدرت بجای ورود بە بحث و اشاره بە نقاط ضعف فدرالیسم و دفاع از مدل و سیستم مورد نظر خود، با افترا و تهمت از موضع حق مدارانە و تمامیت خواهانە، حتی گفتگو با طرف مقابل را خیانت میدانند و اصرار فدرال خواهان، مبنی بر عدم اعتقاد بە تجزیه طلبی را نمیپذیرند و خود را منجی و صاحب خانە کشور به حساب میآورند. انها مشخص نمیکنند، چرا حفظ این هویت و بدین نحو باهم زیستن، باید ارزش قلمداد گردد؟ انها در جواب بە این سوال که، ملیتها / قومیتها از قدرت سیاسی، اقتصادی و فرهنگی چە بهرەای بردەاند و چرا و با کدام منطق و طبق کدام محاسبە سود و زیان باید بە تداوم این نوع زیستن رضایت دهند، بە این گفتە اکتفا میکنند کە «درایران یک ملت زندگی میکند وانهم ملت ایران است».؛
معمولاً مخالفان، فدرالیسم را بە شیوهەای تعریف میکنند کە احساسات ناسیونالیستی و حس وطن پرستی خوانندگان خود را تحریک نمایند. با انتخاب کلمات جهت دار و مقایسه های نابجا، فدرالیسم را مقدمە تجزیه طلبی قلمداد میکنند. یکی از این منتقدین آقای محمد رضا خوب روی پاک است کە در کتاب «نقدی بر فدرالیسم» نخست انرا چنین تعریف کردەاند: «فدرالیسم را میتوان سیاستی تعریف کرد در جستجوی اتحاد همراه با تضمین استقلال» یا ان را «سیاست گروههای مستقلی دانست کە در جستجوی تضمین استقلال خود از طریق اتحاد هستند» {ص۲۲} (۲). این تعریف آقای خوب روی پاک در خوشبینانه ترین حالت ناقص است هرچند در صفحات دیگر تکمیلتر میشود (۳).؛
یک- ایشان کلمات را به دقت انتخاب نمودەاند تا معنای «استقلال طلبی» را بە ذهن متبادر کند، هرچند تعریفشان از فدرالیسم ناقص باشد. دو- هدف از این تعریف ناقص اینست کە، فرض خود مبنی بر وجود دو متضاد در یک پدیدە را استخراج نماید. کلمە «استقلال» در مقابل «وابسته» یا «اتحاد» معنا و مفهوم پیدا میکند. اگر این تعریف چنین صورت میگرفت «سیاستی در جستجوی اتحاد در حوزه سیاست خارجی، همراه با تضمین استقلال در حوزه داخلی (اقلیم)» شاید پذیرفتنیتر مینمود، بدون آنکه دو متضاد در مقابل هم قرار گیرند. هرچند هیچ ایالتی در هیچ کشور فدرالی در حوزه ی داخلی هم کاملاً مستقل نیست.؛
کتاب «نقدی بر فدرالیسم» آقای محمد رضا خوب روی پاک، به وسیله دکتر علی اشرف نظری (همان۲) در نوشتەی بنام معرفی و نقد کتاب «نقدی بر فدرالیسم» مورد بررسی قرار گرفتەاست. (۴).؛
«شاید بتوان منتقدان فدرالیسم را بە سە گروە عمدە تقسیم نمود»
یک – گروهها وشخصیت های هستند کە به دلایل قابل درک، نگران بروز اختلافات قومی و درنتیجه، تهدید انسجام و یکپارچگی کشور هستند و استدلال میکنند کە فدرالیسم با فرهنگ، سنن، تاریخ و بافت اجتماعی ایران هم خوانی ندارد. نگرانند کە تضعیف قدرت در مرکز باعث ظهور قدرتهای اقلیمی گردد و در ایندە تجزیه کشور اجتناب ناپذیر گردد. انها میپذیرند کە نسبت بە «اقلیتها» تبعیض رواداشته شدە است و ضروری میدانند کە حکومت برای رفع این تبعیضها به شرط آنکه بە تمامیت ارضی کشور آسیبی نرسد، تلاش کند. اما طرح این مسائل را در زمان حال غیر ضروری میدانند. مثلاً اقای ابراهیم یزدی استدلال میکنند کە: «همە گروه ها و همە اقوام، قبل از اینکە بە حقوق ویژه خودشان فکر کنند میبایست، دست بە دست هم بدهند ان حقوق کلان همگانیشان را تأمین کنند. زیرا تا ان حقوق تأمین نشود بحث حقوقهای ویژه مطرح نیست. اکنون ما همە یک درد مشترک داریم…» (۵). تقریباً همین استدلال را اکبر گنجی در یکی از مقالاتشان ارائه میکنند اما از ویژه بودن «حقوق گروهی» سخن نمیگوید، بلکە مبارزە جهت نیل بە دمکراسی را در اولویت قرار میدهد (۶). هرچند به نظر نمیرسد گنجیدر گفتمان حقوق بشری و توجه بە حقوق ملیتها/ قومیتها با فدرالیسم مخالفتی داشتە باشد. گرچه مقالات اخیرش در این زمینە تا حدودی جنجال بر انگیز شد. شاید بتوان نهضت آزادی، ملی مذهبیها و تعداد زیادی از گروههای داخل جنبش سبز را معتقدان بە تئوری «فعال برای حقوق کلان و خاموش در راستای حقوق ملیتها/اقوام» دانست. اگر احسان هوشمند را بیان کنندە نقطه نظرات ملی مذهبی در امور قومیتها فرض کنیم، مطالب این مصاحبەی ایشان (۷) با نظرات پان ایرانیستها تفاوت چندانی ندارد. اطلاعیەی اخیر ۶۰ نفرە اعضا و هواداران جبهەی ملی خطاب بە بیبی سی فارسی و صدای امریکا جهت بستن فضای گفتگو، امتداد همان تئوری است کە رضاشاه را به قدرت رساند تا باجباریت «ملت تک هویتی» پدید آورد (۸)، هرچند نتیجه عکس ان عاید گشت.؛
اما تعدادی از سکولارهای ایرانی با درک و منطق بهتری بە مشکل «تبعیض روا داشته شدە» نسبت بە قومیتها مینگرند. تعدادی از انها دنبال راهکارهای میگردند کە ریشە در تاریخ ایران ماقبل پروژه «همسان سازی و ملت سازی» شکست خوردە رضا شاهی دارد. آقای خوب روی پاک در کتاب «نقدی برفدرالیسم» با طرح لزوم بهرەگیری از تجارب و سنن تاریخی ملی و گزینش روی کردی بومی، عدم تمرکز و روش اداره ی ایالات در کشور را هم ضروری و هم منطبق با تاریخ ایران میداند. اقای بیژن حکمت هم راهکاری شبیە بە انجمنهای ایالتی و ولایتی را مناسب میبیند و درمقاله ای مینویسد: «ما میتوانیم با الهام از قانونها مصوب ۲۲ اردیبهشت ۱۲۸۶ و تجربه اخیر در جمهوری اسلامی و منطبق ساختنشان با شرایط امروزی، با ایجاد شوراهای شهر و استان، اختیارات گستردهای برای واحدهای محلی در زمینه اداری، اقتصادی و فرهنگی در نظر بگیریم» (۹). اما مهدی فتاح پور در نشست پالتاکی حزب مشروطە ایران (لیبرال دمکرات) از اعتقاد خود و سازمانش بە فدرالیسم، در جمع ملیگراهای ایرانی بە صراحت دفاع میکند (۱۰)؛ و رضا پهلوی در یک سخنرانی از خود گردانی محلی و حقوق ملیتها میگوید (۱۱). به طور خلاصە میتوان گفت، خوشبختانە امروز بسیاری از فعالین سیاسی و حقوق بشری ایرانی استدلال مدافعان حقوق ملیتها /اقوام ایرانی را درک و با کوشش و تلاش انها جهت تبعیض زدایی همدلی میکنند و در دفاع از حقوق انسانی انهااز خود تردید نشان نمیدهند (۱۲ و ۱۳). هرچند مخالفان سرسخت و سمج هم در اپوزسیون و هم در حکومت، به شدت از این امر ناخشنودند.؛
مشخص است، اگر تفکری عدالت گروهی را «حقوق ویژه» بنامد و خواهان فریز کردن ان شود، نە بە تبعیض اعتقادی دارد ونە برای رفع ان تلاش میکند ومی توان عدم مخالفتش را در حال حاضر با حقوق ملیتها/اقوام ایرانی، تاکتیکی جهت رسیدن بە امیال و تفکرات گروهی ایشان ارزیابی نمود و این تفکر درمیان طیفهای مختلف جبهه ی ملی کە نهضت آزادی هم ازان منفک گشتە است، مسبوق بە سابقه هست. بزرگ مرد تاریخ ایران دکتر محمد مصدق هم با «انجمنهای ایالتی و ولایتی» با همین بهانەی قدرت گیری «تجزیه طلبان» مخالفت نمود. جا دارد کە از فرهیختگان ایرانی پرسید کە منظورشان از، «فدرالیسم با فرهنگ و سنن ایران هم خوانی ندارد» چیست؟ در حالی کە در، شرقیترین کشور جهان، غربیترین، کشورهای در شمال، جنوب و مرکز این کره خاکی از سیستم فدرال سود میبرند. مردم، فرهنگ و سنن ایرانیان مخصوص هستند یا برساختەهای بشری در دشمنی با ایران، چنان ساختە شدەاند که با ان ناسازگار باشند؟ جالب است کە، انجمنهای ایالتی و ولایتی، فدرالیسم، خودمختاری و امثالهم، فقط برای ایران مناسب نیستند و تنها در ایران باعث تجزیه کشور و جنگ داخلی میگردند. لابد همین استدلال حاکمیت اسلامی هم بر همین اساس، در مورد اعلامیە جهانی حقوق بشر و حقوق زنان بجا، منطقی و قابل تایید است؟
دو – گروهها و کسانی هستند کە بە «تمرکزقدرت» اعتقاد دارند. انها از هیچ توهینی نسبت بە فعالین اتنیکی ابائی ندارند و نسبت بە هر نشست مشترک، کە شخصیتها و احزاب سراسری با گروه های اتنیکی برگزار کنند، واکنش نشان میدهند. اینها گفتگو و توجه بە خواست حقوق ملیتها و قومیتها را کاری عبث و بیهوده میدانند و با بیان «یک کشور یک ملت» فدرالیسم خواهی را سرپوشی برای تجزیه کشور میپندارند کە بوسیله ی خائنان و وطن فروشان اجیر شدە تبلیغ میگردد و اعتقاد دارند کە اقلیتهای قومی در چهارچوب کشور ملزم بە رعایت قوانین، زبان رسمی، سنت و تاریخ کشور هستند. این اشخاص را میتوان، درمیان بسیاری از طیفهای فکری و احزاب سیاسی یافت ولی پایگاه گستردەی انها میان هواداران سلطنت، پان ایرانیست ها، ولایت مداران و جبهەی ملی است. ( ۱۴ و ۱۵ و ۱۶) نئو نازیها، لایەی تند روی این طیف، اکنون در داخل کشور از آزادی عمل تبلیغی برخوردار هستند (۱۷). این شوونیستها و نئو نازیها از همان خصلتهای «فاشیسم جهانی» برخوردارند و معتقدند کە میان انها و گروههای مدافع حقوق ملیتها/اقوام «آتش و خون» قضاوت خواهد کرد. درنتیجه مقابلەی با انها باید طبق فاکتورهای کارزار جهانی علیە فاشیسم صورت گیرد .؛
سە – استقلال طلبان ملیتی گروهی دیگر از مخالفان جامعه فدرال هستند. انها اعتقاد دارند دیگر بە هیچ عنوان بە قدرت سیاسی در مرکز اعتماد و اعتقادی ندارند. اینها با شعارهای رادیکال ناسیونالیستی و اشاره بە نمونه های تاریخی و پایمال شدن حقوق ملیتها/اقوام در تمامی دولتهای یک قرن اخیرحاکم بر ایران و سرکوب هرگونه ندای حق خواهانەی اقلیمی بە بهانەهای چون تجزیه طلبی، تلاش میکنند کە محل نزاع را میان قومیت فارس و دیگر قومیتها نشان دهند. دلایل تاریخی ارائه میکنند کە اگر حکومتهای ستمگر برقومیت ها ستم روا داشتە اند، از پشتیبانی نسبی فارس زبانان برخوردار بودە و فارس زبانان را در اجحاف روا داشتە بر خود، دخیل میدانند. استدلال میکنند کە در ایندە نیز قدرت سیاسی بە محض اقتدار، با پشتیبانی ملیت فارس بە مانند گذشتە بە سرکوب ملیتها خواهد پرداخت و در پی تحمیل ارزشهای فرهنگی خود برمیاید. انها می گویند کە، هرگونه تعامل با مرکز با توجه بە رگه های نژادپرستانە و شوونیستی مرکزمحوران، یک اشتباه تاریخی است و از هم اکنون با تعریف هویتی مستقل، حساب خود را از مردمان دیگر اقلیمها جدا کردە و طلاق سیاسی را اجتناب ناپذیر، فدرالیسم را غیرعملی و غیر ضروری میپندارند. این طیف نیز فدرال خواهان را بە عدم درک شرایط، متهم میکنند و بر فدرالیستها فشار وارد میکنند کە «فدرالیسم نیل بە استقلال قومیتها را به تاخیر میاندازد» و هر نوع خواستی غیر از استقلال را خیانتی اشکار به مردمان مناطق خود میدانند. (۱۸ و ۱۹ و ۲۰ و ۲۱ و ۲۲).؛
اگرچه کمیت و کیفیت استقلال طلبان در میان ملیتها/اقوام ایرانی متفاوت است اما روی هم رفتە تعدادی از انها بە رفتارهای دمکراتیک پایبندند و معتقدند کە در یک روند دمکراتیک و حقوقی خواستهای مشروع خود را دنبال میکنند و از ظرفیتهای حقوق بینالملل سود میجویند. در واقع انها از سرکوبها، اتهامات، تحقیرها و بیگانە شمردن خویش، هم از طرف حاکمیتها و هم از طرف نخبگان ملی گرا بە ستوه آمدە و هیچ امیدی بە تبعیض زدایی ندارند. اما نباید انکار کرد کە در میان مدافعان حقوق ملیتها هم شوونیستهای افراطی وجود دارند کە در تلاش خویش بە هیچ اصول انسانی پایبند نیستند و برای پیش بردن اندیشەهای خود تمام مرزهای اخلاقی را زیر پا میگذارند. انها بجای مقابلە با «هویت بیگانە با روح ملیتها»، ”ملیت فارس” را مسبب تمامی رنجها و سرکوبهای خود قلمداد میکنند در حالی کە واقعیتها گویای این نکته است کە در میان ملیتهای غیر فارس زبان هم، میتوان گروههای را یافت کە در سرکوب ملیتهای دیگر مشارکت فعال داشتەاند. روی هم رفتە این طیف افراطی را هم میتوان «نئوشوونیستها ملیتی» بشمار اورد.؛
میتوان پرسید کە، آیا حقیقتاً فدرال خواهان استقلال طلبانی هستند کە میخواهند کودک آرزوهای خود را در گهوارهٔ فدرالسیم پرورش دهند و بە استقلال برسانند؟.؛
هرچند در نوشتەای دیگر «تجزیه طلبی و استقلال خواهی» را با توجه بە بضاعت دانش خود، مورد بررسی قرار میدهم. اما بد نیست کە در اینجا اشاره شود کە بخش اعظم شک نسبت بە فدرال خواهان سٶنیت است و بخش دیگران سٶتفاهم. انهائی کە سٶنیت دارند، واژەهای زبان پارسی را کە فرد در گفتمان بکارمی برد مانند «ملیتهای ایرانی»، نگاه شخص بە «عدالت گروهی» و نوع تعریف فرد از «هویت ملی» را بدقت واکاوی میکنند. بر حسب این شاخصها فرد یا برچسب «ایرانی میهن پرست و روشنفکر» برشانەهایش میخورد یا داغ «تجزیه طلب» بر پیشانیاش خواهند نشاند. بە قول شاملو «دهانت را میبویند مبادا گفتە باشی…». واژەهای مانند «ملیتهایایرانی» حرامند، «زبانهای ایرانی»، «هویتهای مختلف» مکروە، «عدالت گروهی» و «حق تعیین سرنوشت» کفر، خیانت و وطن فروشی.؛
اما سٶتفاهم تعدادی دیگر، تا حدودی بە خود فدرال خواهان برمیگردد. بسیاری از فدرالیستها هنوز بصورت جدی تکلیف خود را با استقلال خواهی روشن نکردەاند. انها ازهر دو طیف فدرال خواهان و استقلال طلبان نیرو میگیرند. گرچه برنامه و اساسنامهٔ احزاب، سازمانها و گروههای سیاسی را باید شناسنامهٔ انها قلمداد نمود، اما انها باید برای رفع این سٶتفاهم شفافتر و بیشتر تلاش کنند .؛
علارغم مطالب فوق و رنگارنگی فدرال خواهان، تجزیه طلب خواندن انها بە دلایل زیر، مصداق اتهام و ایجاد تشویش در صفوف مخالفان جمهوری اسلامی است، حتی اگر بە عشق میهن صورت گیرد به کام خفقان جمهوری اسلامی خواهد بود
یک – فدرالیسم پدیدەی نوی نیست و هم اکنون چرخهای بیش از بیست و دو کشور جهان بر مبنای این سیستم در حال گردش است و میتوان ادعا نمود کە گروه های استقلال طلب در درون کشورهای دارای سیستم فدرال کمتر از کشورهای است کە دارای سیستم متمرکز هستند. دو – برای رسیدن بە استقلال و طلاق سیاسی هیچ نیازی بە قدم نهادن بە فدرالیسم نیست تا فدرال خواهان بە این ترفند دست بزنند. چنانکه استقلال خواهان اسکاتلند، ولز و ایرلند شمالی در بریتانیا و باسک در اسپانیا، در کشورهای غیر فدرال، خواهان استقلال هستند و علاوه بر ان. امروز استقلال طلبان ملیتی در ایران بە وفور موجودند و برای نیل بە آرزوهایشان استدلالهای خود را دارند و در راه رسیدن بە آرمانهای خود تلاش میکنند و مخالف فدرالیسم هم هستند. (۱۸ و ۱۹ و ۲۰ و ۲۱ و ۲٢) سه- احزاب خواهان سیستم فدرال برنامه و اساسنامه دارند و خود را در چهارچوب کشوری بنام ایران تعریف میکنند. اگر استقلال طلب باشند لزومی بە پنهان کاری ندارند. در دنیای امروز تجزیه طلبی یا استقلال خواهی عملی مجرمانە و اندیشەای نا عادلانە قلمداد نمیگردد، تا کسی بنامی دیگر و مخفیانە در تلاش دست یابی بە ان باشد. این نفی حقوقی مانند «حق تعیین سرنوشت» گروههای انسانی است کە متعارض با اعلامیە جهانی حقوق بشر، غیر دمکراتیک و منافی کرامت انسانی قلمداد میگردد
به نظر میرسد کە، ترس از فروپاشی یا تجزیه کشور و وقوع جنگ داخلی، عامل واقعی و بسیار مهمی هستند کە بخشهای از احزاب و فعالین سیاسی سراسری را در گام برداشتن به جلو برای گشودن باب گفتگو در مورد راهکارهای رفع تبعیض و عادلانە کردن روابط بین گروههای اتنیکی و مرکز در ایران فردا مردد کردە است و برای تعدادی دیگر از احزاب و گروههای سیاسی «احتمال جنگ داخلی و تجزیهی کشور» مستمسک مناسبی هستند تا نسبت بە این گفتمان روی ترش نشان دهند و در عین اعتقاد بە تئوری «آسیاب کردن فرهنگها و هویتها» زیر لوای شعائرملی، خود را استتار کنند. در حالی کە خطر وقوع جنگ داخلی و تجزیه کشور، اگر خطر واقعی و جدی هستند، نه تنها فدرالیسم و خواست رفع تبعیض عامل ان نیست بلکه فدرالیزم راهکار مناسبی برای کاهش ریسک انهاست. در واقع تلاش برای حفظ برساختهای ناعادلانە، استمرار تبعیضها، تحمیل هویتی بیگانە با روح گروههای اتنیکی وعدم پذیرش فرهنگهای متفاوت است کە بیش از هر عامل دیگری بانی عمیقتر شدن تقابلها و تشدید چالشها خواهد شد و تجزیهی کشور را اجتناب ناپذیر میکند. (۲۳)؛
معروف عثمانی اوپسالا – ٢٦- ٠٦ – ٢٠١٢
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پانویس ها
؛ ١ – بیانیه ۶۰ تن در اعتراض به سیاستهای ضد ایرانی صدای امریکا و بیبی سی (منبع
؛ ٢- – بە نقل از نوشتهٔ آقای علی اشرف نظری معرفی و نقد کتاب «نقدی بە فدرالیسم» (منبع
؛ ۳- در کشورهای فدرال «استقلال» در درون ایالت و «اتحاد» در سطح فدرال تعریف و به وسیلهٔ قوانین و با تقسیم حوزه مسئولیتها نظاممند گشتەاند. بنابراین، فرض ایشان (وجود دو متضاد در یک پدیدە) صحیح نیست. مثلاً انتخاب سیاستهای «آموزش و پرورش» در حوزه اختیارات دولتهای محلی است و دولت فدرال حق ورود بە ان را ندارد و «ضرب سکه» در اختیار دولت فدرال است و دولتهای محلی در ان دخالت نمیکنند. البته تعارض و تصادم قدرتها در کشورهای در حال گذار مانند عراق، پاکستان و افغانستان اکثراً به خاطر تجاوز قدرتها از حدود مسئولیتها و عدم پایبندی بە قوانین ان کشور است. مثلاً اخیراً در جریان بحران اتهام فساد مالی رئیس جمهور پاکستان کە میان دیوان عالی کشور و نخست وزیر روی داد ربطی بە دوگانگی قدرت نداشت و در سطح دولت فدرال بحران بە وجود آمد. در عراق هم بحران (کرکوک) میان حکومت اقلیم کردستان و دولت مرکزی قبل از شکل گیری عراق فدرال وجود داشتە است و بە اکنون منتقل شدەاست. هرچند در سطح دولت مرکزی بحرانهای بزرگتری روی دادەاست. (اختلافات معاون رئیس جمهور طارق هاشمی با نخست وزیر نوری مالکی). البته چنین بحرانهای در کشورهای کە دارای سیستم تمرکز قدرت هم هستند، بە وفور روی میدهند چنانکهە همە سخنان خاتمی را در مورد هر نە روز یک بحران را به یاد داریم و یازدە روز خانە نشینی آقای احمدینژاد هم گویای همین واقعیت است
؛ ٤- هرچند به نظر نمیرسد جناب نظری اعتقادی بە وجود تبعیض، نسبت بە گروههای اتنیکی در ایران داشتە و مدافع فدرالیسم باشد. اما ایشان اشکالات عمدەای بر کتاب وارد میدانند کە من دو نمونه ان را در اینجا ذکر میکنم. علی اشرف نظری: یک- «بە زعم خوبروی پاک، فدرالیسم یک میل و خواست سیاسی است کە تعریف حقوقی مشخصی ندارد (ص ۱۴۸) این در حالی است کە فدرالیسم بە عنوان یک پدیدەی حقوقی-سیاسی هم دارای معنای کاملاً حقوقی و هم کارکردها و خصلتهای ان از چشم اندازهای حقوقی قابل ترسیم است؛ چنانکه خود نویسندە بدان مبادرت ورزیدەاست. دو – عنوان «نقد فدرالیسم» برای این اثر چندان با محتوای کتاب هم خوانی ندارد و در بیشتر فصول ان (چهار فصل از پنج فصل) ماهیت و زاویههای الگوی فدراسیونی دولت-کشورها، مورد توصیف قرار گرفتەاست و چنانچه احیاناً نقدی هم مطرح شدە است، بیشتر ناشی از عوامل دیگری بودە است تا سوء کارکرد ذاتی الگوی فدرالیسم». (منبع
؛ ۵- گفتگوی دوستانهٔ بنی طرف با ابراهیم یزدی (نهضت آزادی) درباره مسایل قومی و اعراب (منبع
؛ ۶- شکاف اصلی: دموکراسی و دیکتاتوری یا فارس و غیر فارس (بی بی سی
؛ ۷- ملیت، هویت و فدرالیسم (منبع
؛ ۸- در مقاله ی پیشین (اینجا) و (منبع
؛ ۹- ملت گرایی دمکراتیک. بیژن حکمت (منبع
؛ ۱۰- تحریمها، انتخابات، و مشکل عمده اپوزیسیون ایران: عدم توانایی در همکاری. مهدی فتاح پور (منبع
؛ ۱۱- نظر رضا پهلوی در مورد فدرالیسم (منبع
؛۱۲- زبان مادری، وحدت ملی و هویت ایرانی «فرج سرکوهی»(منبع
؛ ۱۳- لزوم توجه نظری به حقوق قومیتها/ملیتها (منبع
١۴- مار خوش خط و خالی بنام فدرالیسم. منبع
؛ ۱۵- فدرالیسم بر مبنای قوم گرائی در ایران هم زیانبار و هم ناممکن است ) منبع١ ) و(منبع٢
؛ ١٦ فعالین ضد ملی اختگان اجتماعی از گذشته تا کنون! -بخش ( منبع١ ) و ( منبع٢
١۷؛ رشد ملیگرایی نژادپرستانه در ایرانمنبع
؛ ۱۸- اساسنامهە حزب استقلال آذربایجان جنوبی منبع
؛ ۱۹- ترفنـد جنـون آمیـز فاشیستهای فارس در بلوچستان و دلایــل آن (منبع
؛ ۲۰- ملت عرب الاحواز استقلال طلب است نه فاشیست (منبع
؛ ۲۱- مسئله ملی و سوسیالیستهای آذربایجان جنوبی (منبع
؛ ۲۲- فدرالیسم راە حل نیست (منبع
۲۳- یک – در مقاله قبل از این نوشتە «زبان مادری هویت جمعی» بە مقاومت گروههای اتنیکی در مقابل ”یکسان سازی هویتی و ادغام فرهنگی” کە از زمان رضاشاه آغاز گشت، پرداختە شد و از دلایل بازسازی یا برجستە گشتن هویتهای گروههای اتنیکی، سخن رفت. تمامی دادەها هم نشان میدهند کە انکار هویتها و بیگانە خواندن فرهنگ ملیتهای ایرانی بجز عمیقتر کردن شکافها نتیجه ای در بر نداشتە و در نتیجه باعث تضعیف همبستگی ملی گشتە است. ب- امروزه در متن نظام حقوق بینالملل دست کم در سه مورد طلاق سیاسی به نحو یک سویه (یعنی بدون رضایت دولت مرکزی) به رسمیت شناخته شده است. (منبع
Leave a reply