• خر و دست‌فروش

    Posted on december 23rd, 2013 maaroufosmani No comments

    .ترجمە شعر ” خر و دست‌فروش ”، نوشتە عبداللە پشێو . شاعر نامی کورد

    دست فروشی سوار بر خر
    راە دوری را گذاشت پشت سر
    نفسی تازە نکرد خر زیر بار
    تا رسیدند بە یک چمن زار

    خر کە چمن زار را دید
    گیاهان بی خار را دید
    نە بار، نە صاحبی نشستە برپشت
    مهمان طبیعت است در این دشت
    با عرعر، جفتک و دویدن
    گهی یورتمە گهی چریدن
    همە دنیا را غرق شادی و بهار کرد
    از قید صاحب و بار، خود را رها کرد

    شنید هیاهوی راهزنان سنگ دل
    از دور صاحب خر چابک و زبل
    فهمید گر نجنبد کارش لنگە
    غارتش بی چون و چرا، جنگە

    رو بە خر، با مهر و محبت بسیار
    گفت رفیق عزیز، دانای هوشیار
    دانی کە این صدای راهزنان است
    هیاهوی دزدان و جانیان است
    زود بیا پیش من تا بارت کنم
    ازدست جانیان رهایت کنم

    خر لبی بر گیاهان لذیذ کشید
    تبسمی کرد و قاەقاە خندید
    گفت رو بە مرد دست فروش
    صاحب عزیز یار سخت کوش

    گر توانی بر پشت خود بار زن بار مرا
    خود را نجات دە، رها کن افسار مرا

    اگر قرارە، من تنها خر باشم
    افسار بر دهن، فقط باربر باشم
    درد همان درد است، بی‌هیچ فرقی
    خر تو یا بارکش راهزن باشم

    برای ترجمە این شعر، تنها کوشش من این بود کە پیام شعر را در حد توان خود بە صورتی خوش ترکیب و خوش تلفظ ترجمە کنم و مطمئنا این ترجمە از هیچکدام از قواعد شعری پیروی نمی‌کند.

    Leave a reply

Skapa din egna professionella hemsida med inbyggd blogg på N.nu