• زبان مادری، هویت جمعی وهمزیستی فرهنگها

    Posted on juni 8th, 2012 maaroufosmani No comments
    وجود تبعیض نسبت بە ملیتهای ایرانی  چە قبل و چە بعد از انقلاب سال ٥٧ واقعیتی انکار ناپذیراست. بدون شک، گفتگو در مورد  تبعیضهای نژادی، زبانی،جنسیتی، فرهنگی و مذهبی سبب و بانی تبادل نظر و دیالوگ نخبگان و گروههای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی برای تفاهم و درک متقابل از نظرات و خواستهای همدیگر خواهد شد. این اشتراک مساعی میتواند  محل نزاع را چراغانی و راه نیل بە تفاهم را هموار و زیست مسالمت امیز را سهلتر نماید و اگر احیانن موفق نشد کە  گرهی از مشکلات پیچدەی فرهنگی، سیاسی و اجتماعی را باز کند، مطمئنا باعث پیچیدەترشدن ان نخواهد شد
    نگارندە، بعنوان کسی کە خود طعم تلخ  تبعیضها را چشیدە و نابرابریها را لمس کردە است، با رویکردی انتقادی نسبت بە انچە گذشتە و بە امید  گشودن دریچەی تبادل نظر و اشتراک مساعی برای یافتن راهکاری امروزی و انسانی مطلب حاضر را نوشتە است
    زبان چیست؟                                                                                                                                                                                                                                                     زبان سیستمی است کە از نشانەهای صوتی یا نوشتاری ساختە شدە و بعنوان عالیترین وسیلەی ارتباطی میان انسانها ویکی ازعناصر زیربنائی شکل گیری فرهنگ شناختە شدە است. این پدیدە در طول قرون متمادی شکل گرفتە و صیقل یافتە و دراستمرار دوران حیات خود، در حال تغییرو تکوین بودەاست.  دگرگونی و تحول زبان بسوی تکامل مستمر بودە ، و این تغییر و تکوین در طول حیاتش، خصوصا بعد از اختراع کتابت رشد چشمگیری یافتە و در صورت وجود شرایط مساعد برای هرزبانی این سیر تکوین ادامە خواهد داشت. زبان در بستر جامعه رشد می کند و مستقیمن از سطح دانش و روابط انسانها و دگرگونی های اجتماعی، فرهنگی، علمی و هنری جوامع انسانی تاثیر میپذیرد. زبان در طول، عرض و ارتفاع کاربرد( پاورقی١)، صیقل می خورد وبارور و شکوفا میگردد
    اشتباە نخواهد بود اگر بگوئیم: ” زبان عمیقا با ادراک و فهم مردم از ارزش ها و هویتها آمیخته و عجین شدە است و در فراهم آوردن امکان درک و اموختن اندیشیە ها و تجربیات گذشتگان سهم بسزائی بە عهدە دارد و در شکل گیری شخصیت ساخت هویت فردی و جمعی و ایجاد فرهنگ فردی و عمومی جوامع نقش مهمی بە عهدە دارد. بنابر این، زبان مهمترین عامل پیوند معنوی، فرهنگی و تاریخی در بین مردمان یک واحد زبانی است. گرچە زبان بە تنهائی هویت ساز نیست ولی زبان یکی ازعناصرمهم هویت بخش گروههای انسانی است چنانکە بسیاری ازملتها رابنام زبان آنها میشناسند . (از٢)” امروز در بسیاری از کشورها برای بدست اوردن امارنرخ مشارکت اجتماعی، علمی یا اقتصادی، تحقیق و مطالعە روی واحدهای زبانی یا مذهبی یکی ازمتداول ترین شیوەهاست
    کرد، عرب ،ترک ، بلوچ، لر و ترکمن و فارس واحدهای متفاوت زبانی یا زبانهای متفاوتی هستند کە بە دلایل تاریخی و جغرافیایی و در هم امیختگی اموزشی، تجاری، علمی، اقتصادی و خانوادگی تاثیرزیادی هم از نظرزبانی هم از نظر فرهنگی روی همدیگر داشتەاند. ولی همچنان واحدهای مجزای زبانی و زبانهای متفاوت از نظر زبان شناسی محسوب میگردند و بگمان من، این منافی این نکتە نخواهد بود کە انها را نتوان باهم جمع بست و یک هویت کلانتر برایشان قائل گشت. همچنانکە مردمان غیرهمزبان را در سوئیس، سوئیسی و مردمان همزبان را در انگلستان بریتانیائی و اسکاتلندی مینامند
     
    ”هویت جمعی، هویت ملی”
    اگرچە تعریفهای گوناگونی ازهویت جمعی ارائە میگردد اما اگر هویت جمعی را مجموعە ای ازویژگیها، خصائص، ارزشها و تاریخ مشترک یک جمع تعریف کنیم بدون شک زبان، فرهنگ، دین، تاریخ ،علایق، ادبیات و …مشترک،  جزوعناصر’هویت بخش جمعی’ قلمداد میگردند. هویت جمعی را ساختنی ومبتنی بر تعریف جمع از خود یا غیر از وی، درتمایز با ‘دیگران’  برای یافتن علاج ‘درد مشترک’ یا ‘تولید نفع مشترک’ میدانند، و در سطح کلان چندین جمع گوناگون هویتی، هویت بزرگتریا هویت ملی را شکل میدهند. (در واقع هر جمع دارای هویت از جمعهای کوچکترهویتی تشکیل شدە است.) هویت جمعی، هدایت بخش، جهت دهندە و کنترل کنندە گروە و بە عبارت دیگر تجلی عمل جمعی است. مهمترین عنصرهویت جمعی، اگاهی و  خود اگاهی گروە یا پیشگامان و رهبران جمع درتعریف از خود، از خودی متمایزبا دیگران است. تا تعریف مخصوص و منحصربە فرد از’ جمع’ کە انرا از دیگران متمایز کند، صورت نگیرد، هویت جمعی شکل نمیگیرد. چنانکە برای زوال هویتها هم لازم است کە عنصرخود اگاهی از بین رود تا مرزهای ”متفاوت بودن” فرو ریزد یا ‘جمع’ دیگر روی ‘متمایز بودن’ اصرار نکند، چە از روی رضایت یا چە از سر اجبار، اگاهانە یا نااگاهانە، دگرگونی هویتی را بپذیرد. بعنوان مثال، مدافعان حقوق بشر در سراسر جهان خود را زیر یک پارادیم ”حقوق بشر’ تعریف میکنند و هویت جدیدی ازخود  ارائە میکنند و درد مشترک انها عدم رعایت حقوق بشریا نفع مشترک انها رعایت حقوق بشردر سراسر جهان است
    وجود تبعیض، تهاجم فرهنگی وهجمە جهت تحمیل هویتی جدید یا هویتی دیگر، عواملی بسیار مهم در خدشەدار شدن هویت ملی در سطح کلان هستند. اگر واحدهای کوچک جمعیتی بە دلایل زبانی، نژادی، مذهبی، رنگین پوستی یا بە هر دلیل دیگری، احساس کنند کە با انها تبعیض الود و ناعادلانە رفتار میگردد تحت فشار یا از روی میل و رغبت، هویت جدید را میپذیرند یا تلاش بە بازسازی هویتی خود میگیرند وبروجهەهای متمایزفرهنگی وهویتی جمعی خود با هویت کلان(ملی) تاکید میکنند. می توان گفت کە این پروژە در مورد ملیتهای ایرانی صادق است.  خوب یا بد، ملیتهای ایرانی درمقابل یکسان سازی هویتی مقاومت کردند ودر این صد سال گذشتە بە بازسازی هویت جمعی خود پرداختەاند. بعنوان مثال میتوان بە جامعەی کردستان اشارە نمود. کردها اکنون سرود ملی، روزهای ملی ، پرچم ملی و فرهنگ مخصوص بە خود را دارند هرچند این واقعیتی انکار ناپدیراست اما دلیل براستقلال طلبی نیست کە در مقالەای دیگر بدان خواهم پرداختیکسان سازی فرهنگی بە وسیلەی جریان روشنفکری کە آشکارا دنبالە رو آلمان نازی و ایتالیای فاشیست بود، تئوریزە گشت. متاسفانە این اعتقاد هنوز خط فکری خود را تغییر ندادە  و جریان حاکم و قدرت ساز در ایران است و هنوز بر همان سبک و سیاق می اندیشد. همچنانکە دردوران صفویە برای تمایزایران ازکشورهای دیگرخصوصا دولت عثمانی، حاکمان صفویە بە یکسان سازی مذهبی دست زدند و باوجود خونبار بودن، پروژە بە توفیق نسبی دست یافت. دولتهای مستقر در کشورخصوصن با شروع زمامداری رضا خان درپی ایجاد فرهنگ متحد و یکسان سازی هویتی کە عامل بسیار مهمی در انسجام و استحکام پیوند جمعی و ملی بشمار می اودند، بودند. درواقع جنبشهای مردمی گیلان، خراسان، آذربایجان، فارس، مازندران و خوزستان باعث گشت کە نخبگان ازحکومت متمرکزو ازقدرت گیری رضا خان برای قلع و قم اعتراضاتی کە ان را شورش مینامیدند، برایند و با پشتیبانی کردن از سرکوب، بە تئوریزە کردن یکسان سازی هویتی بپردازند. مجلە ایرانشهر  کە بە وسیلەی حسین کاظم زاده دیپلمات سابق ایران در سال ١٣٠١ تا ١٣٠٦ در برلین منتشر می شد، در مقالات همیشگی در زمینه‌ی قوم گرای طی مطلبی چنین نوشت: ” مساله قومیت چنان جدی است که هرگاه از یک ایرانی که به خارج سفر کرده باشد، ملیتش را بپرسند، به جای نام پرافتخار کشورش از زادگاهش نام می‌برد. ما باید فرقه‌های محلی، گویشهای محلی، لباس محلی، آداب محلی، و حساسیتهای محلی را از میان برداریم… ” (آبراهمیان ایران بین دو انقلاب صفحەی  ١١٢
     مجله‌ی فرنگستان نیز طی مقالات متفاوت برای ظهورفاشیسم چنین تئوری ارائه کرد:” ایران خود را از استبداد سلطنتی رهانیده است اما اکنون به دیکتاتوری انقلابی (همچون موسولینی) نیاز دارد که تودههای نا آگاه را به زور از چنگ روحانیت خرافاتی برهاند. فقط اوست که می‌تواند نگرشی نوین، مردمی متجدد و ملتی متجدد به وجود اورد”.(منبع، آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، نشر نی، چاپ اول ۱۳۷۷، ص. ۱۱۲ 
    ماهنامه‌ی آینده هم با مقالات متعدد همین سیر وسلوک را تبلیغ می‌کرد و طی مقالات متعدد ضمن تعریف وحدت ملی و سراسری کردن زبان فارسی، به زور پوشاندن لباس هویت ایرانی برقامت تمامی ملیتها را ضرورت و واجب می‌دانست تا بە نوشتەی همین مجلە، نتایج این عمل موجب تشکیل  امپراطوری و ملت بزرگی همانندآلمان و ایتالیا گردد، نوشت:  منظور از کامل کردن وحدت ملی این است که در تمام مملکت زبان فارسی عمومیت یابد، اختلافات محلی از حیث لباس، اخلاق و غیره محو شود، و ملوک الطوایفی کاملاً از بین برود. کرد و لر و قشقایی و عرب و ترکمن و غیره با هم فرق نداشته، هر یک به لباسی ملبس و به زبانی متکلم نباشند… به عقیده ما تا در ایران وحدت ملی از حیث زبان، اخلاق، لباس، و غیره حاصل نشود هر لحظه برای استقلال سیاسی و تمامیت ارضی ما احتمال خطر می‌باشد. اگر ما نتوانیم همه نواحی و طوایف مختلفی را که در ایران سکنی دارند یکنواخت نماییم، یعنی همه را به تمام معنی ایرانی کنیم، آینده تاریکی در جلو ماست”. بدون هیچ ابهامی غیر از زبان فارسی هیچ زبانی را ایرانی نمی داند و ضروری می داند کە دولت باید در زمینەی آموزش  اجباری زبان فارسی، خطوط راه آهن و دیگر وسائل ارتباط جمعی جهت یکسان سازی فرهنگی اقدام نماید تا بتوان همە ساکنان ایران را ایرانی کرد. پا را فراتر می گذارد و  پیشنهاد پاکسازی یا فارس سازی را در مناطقی کە بیگانەاش می خواند، مطرح می کند. می نویسد:”  می توان بعضی ایلات فارسی زبان را به نواحی بیگانه فرستاد و در آنجا ده نشین کرد و در عوض ایلات بیگانه زبان آن نقاط را به جای آنها به نواحی فارسی زبان کوچ داد و ساکن نمود. اسامی جغرافیایی را که به زبانهای خارجی و یادگار تاخت و تاز چنگیز و تیمور است باید به اسامی فارسی تبدیل کرد.” همان منبع صفحەی ١١٣ و ١١٤. پس این تفکر جدید نیست و استمراری صد سالە دارد و عجیب است کە این مقالە هنوز نقشەی راە حکومت و  جزو خشتهای بنیادی اندیشه‌ی معتقدان به حکومت متمرکز در ایران است
     
    ملیتها ایرانی را غیر خودی پنداشتن، چە تلخ و چە شیرین، واقعیتی است تاریخی،  نفی و کتمان حقوق انسانی و عدم اعتماد بە ملیتها درعمق اعتقادی- امنیتی هیئت های حاکمەی صد سال گذشتە ایران و نخبگان مرکز گرا، ریشە دارد. قدرت سیاسی و عقبەی فکری انها،  خود را صاحب خانە و ملیتها را مهمانان نچندان محق پنداشتە و در نتیجە  ملیتها را هرگز برابر و همسنگ خویش نپذیرفتە و همیشە از موضعی حق بە جانب در پی تحمیل طرحهای خود بودەاند. هرگونە اعتراضی را تجزیە طلبی و وابستە بە خارج نامیدە و تحت این عناوین  اقدام بە سرکوب ملیتها کردەاند در حالی  کە بە گواهی تاریخ و طبق اسناد، در هیئت های حاکمە قبل از انقلاب کمتر سیاست مداری وجود داشتە  کە بە کشورهای خارجی وابستە نبودە باشد
    حجم تبعیض و فشارجهت تغییر هویت جمعی برملیتها با شروع دولت مدرن در ایران (اگر شروع انرا از دوران رضا خان فرض بگیریم) بسیارشدید بود واز همان موقع باعث واکنش ملیتیهای ایرانی گشت(٤). یکی از مهمترین تبعیضها تحمیل و اجباری کردن زبان فارسی و عدم اجازە تحصیل بە زبان مادری بود. تدریس بە زبان مادری ممنوع و ازچاپ و نشرهرگونە اثار نوشتاری بزبانهای دیگر جلو گیری نمودند. گرچە بعد از انقلاب این روند تاحدودی در زمینەی نوشتاری بهبود یافت و تاکید حاکمیت روی عنصر دینی و مذهبی برای حفظ وایجاد پیوند ملی بیشتر گشت اما همچنان ملیتها خصوصا سنی مذهبان غیر خودی قلمداد و بە حاشیەی قدرت راندە شدند و هرگونە اعتراض انها را بشدت سرکوب نمودند
     
    ”عدالت گروهی”
    عدالت خواهی و مساوات طلبی ازدیرباز آرزو و دغدغە انسانی بودە ودرطول تاریخ بە شکلهای مختلف تعریف ودراندیشەهای گوناگونی متبلورگشتە و دردوران نسلها، تا بە امروز صیقل یافتە و در زمینەهای مختلف گسترش و بازتعریف شدە و در قوانین متبلور گشتە است. ایدە و تفکری از میان اندیشەها عمومیت یافتە کە بە عدالت گستری نزدیکتر بودەاست.  هراندازە کە بە دوران معاصر نزدیکتر شدەایم، جوامع مختلف  تعریف واحدتری از ‘عدالت’ و مساوات’  ارائە کردەاند و بە نقاط مشترک نزدیکتر گشتەاند. عاقبت تلاش مشترک انسانی برای عدالت گستری و رفع تبعیض در١٠ دسامبر ١٩٤٨ با تصویب اعلامیەی جهانی حقوق بشر بعنوان سند زیست عادلانە و مساوات پنداری انسانها و جوامع بشری در مجمع عمومی سازمان ملل بە بار نشست
    جان رالزفیلسوف فیلسوف معاصر می‌نویسد ”عدالت اولین فضیلت برای نهاد اجتماعی است، همچنان که حقیقت برای نظام تفکر، عدالت از نظر رالز مقدم بر خوشبختی است. خوشی و کامیابی آنگاه به‌عنوان یک ارزش مثبت تلقی می‌شود که عادلانه بودن آن محرز باشد. عدالت چارچوبی است که افراد مختلف فرصت پی‌گرفتن آمال و ارزش‌های مورد نظر خود را در ان پیدا می‌کنند”
    ” فدرالیسم سیستمی  جهت بسط عدالت گروهی”
    ”عدالت از منظر رالز پیش شرط هرگونه آسایش و رفاهی است که باید برای شهروندان در ‘وضعیت اجتماعی’ مهیا گردد.  شایستە نیست کە هیچ گروهی آزادی و استقلال فردی یا گروهی و اجتماعی را فدای منافع قشری بزرگتر نماید،  یعنی قربانی کردن اقلیت برای منفعت و رفاه اکثریت”( از٥برای عادلانە کردن جوامع  چند فرهنگی، ایجاد وپایەریزی سیستمی کە بتواند حقوق و استقلال عمل درون  گروهی اقلیت را درمقابل زیادە خواهیهای گروە اکثریت حفظ کند، نتنها ضروری بلکە واجب مینماید. دمکراسی بە تنهائی ساز و کاری نیست کە بتواند ازحقوق واحدهای کوچکترخصوصن سرزمینی در مقابل اکثریت پاسداری کند. برای نمونە، در ترکیە با وجود پیشرفتهای غیر قابل انکار در دمکراتیزە شدن قدرت سیاسی، مردم کرد ستان ترکیە از کمترین حقوق اساسی خود برخوردارند ودر تصمیم گیری سیاسی و قضائی بە بازی گرفتە نمیشوند یا در سوریە تعداد کثیری بدون اوراق هویت هستند. این امربنابرتئوری اقلیت تابع اکثریت، اگر اکثریت ملیت حاکم بدان رضایت دهند درست بنظر میرسد اما شکی در ناعادلانە بودن ان نیست.
    برای نیل بە عدالت و تبعیض زدائی ازانسان و گروههای بشری وجود قوانین دمکراتیک لازم، اما کافی نیستند. انتخاب نوع سازماندهی اجتماعی(سیستم) وتعریف شکل تقسیم قدرت بین اقلیمها و مرکز یکی از ضروریات  تشکیل جوامع دمکرات و پایدار، خصوصن برخورداراز ملیتهای متعدد است. در واقع تجربەی جهانی حاکی ازاین امر است کە،  برای نیل بەعدالت در جوامع با گروههای اتنیکی متفاوت بە یک نوع سازماندهی اجتماعی نیازهست  کە قوانین هر اقلیم برمبنای نیازهای فرهنگی، مذهبی، زبانی، جغرافیائی و اقتصادی ان و برخواستە از ارادە مردم محلی ان اقلیم انتخاب شود. (دولتهای فدرال)  ایجاد  رابطە و پیوند عادلانە و نظاممند این واحدهای اقلیمی با هم و با دنیای خارج باید بوسیلە یک سیستم کارا و دمکراتیک مرکزی کانالیزە شود. ازطرفی، درحکومت فدرال پویائی و تکامل واحدهای اقلیمی و ایالتی بصورت مجزا، با توجە بە اولویتهای محلی در صلاح دید همە ساکنان اقلیم تعریف و از طرف دیگر در همکاری و پیوند با سیستم  اقتصادی، سیاسی ، فرهنگی و نظامی مرکز نظاممند میشوند. سیستم مرکزی با رهبری واحدها در تعامل با جهان خارج در کلیەی زمینەها، همکاری و هم اوایی واحدها را باهمدیگر تنظیم میکندو با انتخاب راهبردها، شکوفائی کل سیستم را ممکن مینماید.                                                                                                                                                                                                                                                                                                                  روابط بین سیستم مرکزی و دولتهای محلی وتعامل و همگامی دولتهای محلی باهم و عدم تداخل دولت مرکزی،  در حوزەاختیارات دولتهای محلی و بلعکس ان، بوسیلە قانون اساسی تضمین می گردد.  ضرورت انطباق قوانین عادی با قانون اساسی و چرخش دمکراتیک قدرت در درون ایالتها و اقلیمها و حکومت مرکزی بوسیلە دادگاە مستقل قانون اساسی نظارت میشود. نوع و چگونگی تشکیل قوە قضائیە یا دیوان عالی قضائی در قانون اساسی پیش بینی میگردد واستقلال نهاد قضائی از قدرت سیاسی در کشورهای فدرال ازاهمیت ویژەای برخوردار است . عادلانە نخواهد بود اگر سهم  شراکت گروههای کە در اقلیت هستند در نهادهای قضائی بوسیلەی قانون تئوریزە نگردد.  تصویب  قوانین ایالتها بوسیلە مجالس محلی و قوانین سیستم مرکزی بوسیلە مجلس فدرال صورت میگیرد. فدرالیسم امروزە یکی از معروفترین و مهمترین سیستم دمکراتیکی است کە  بیش از بیست کشور جهان، از جملە ایالات متحدە امریکا، کانادا، المان،هند، ژاپن و سویس و… سازماندهی اجتماعی خود را بوسیلە ان انجام دادەاند
    گرچە فدرالیسم تعریفی از ماهیت قدرت سیاسی نیست وشکلی از اشکال حکومت است اما با تمرکز زدائی از حکومت، ماهیت قدرت سیاسی را هم تحت تاثیر قرارمیدهد  و با تعریف و تقسیم وظایف، درچهارچوب اختیارات و حوزە عمل قدرت  سیاسی در درون سیستم دگرگونی ایجاد و راه گفتگو، تعامل و تساهل بین اقلیت و اکثریت را جهت نیل بە ارادەی مشترک  بە شیوەی عادلانە مهیا و با ایجاد رقابت بین واحدها،  مسیرپیشرفت و ترقی را هموارو بە شیوەی مناسب دست یابی بە عدالت نسبی را تضمین میکند
    این نوشتە شامل سە یا چهار بخش خواهد بود. هرچند در بخش پایانی این مقالە نتیجە گیری ارائە خواهد شد اما هدف مقالە بیشترناظر برایجاد بحثی منطقی و بدور از تندروی برای ایجاد تفاهم وهمدلی بین  دمکراسی خواهان و فعالین ملیتی است. نگارندە اعتقاد دارد تا ملیتهای ایرانی  نسبت بە اپوزسیون با دیدەی تردید بنگرند، در همبستگی ملی و مبارزە مشترک، تعلل خواهند نمود. اما جای هشدار وجود دارد کە در موقعیتی خاص و پیشبینی نشدە کسانی دیگر سوار موج نارضایتیها شوند کە نە هدفشان رفع تبعیض از ملیتها باشد و نە نهادینە کردن دمکراسی در کشور
    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    پاورقی
    ١- منظوراز (طول، مدت زمان استفادە) ، ( عرض، وسعت و فراوانی کاربران) و ( ارتفاع، سطح و کیفیت کاربران) است.
    ٤- ظهور و پدید امدن حکومتهای جمهوری خودمختار اذربایجان و جمهوری خودمختار کردستان را از ان جملە میتوان برشمرد.
    #  شاید بتوان ﻛﺸﻮﺭﻫﺎی ﻓﺪﺭﺍﻟﻴﺴتی ﺭﺍ ﺍﺯ ﻟﺤﺎﻅ  سازماندهی اجتماعی ﻭ ﺗﺨﺼﻴﺺ ﺻﻼﺣﻴﺘﻬﺎ  ﺑﻴﻦ ایالتها و حکومت فدرال ﺑﻪ ﺩﻭ ﺩﺳﺘﻪ ﺗﻘﺴﻴﻢ کرد:                        ١-  ﺩﺳﺘﻪی ﺍﻭﻝ ﻛﺸﻮﺭﻫﺎیی ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﻭﻇﺎﻳﻒ ﻭ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭﺍﺕ ﺳﻄﺢ ﻓﺪﺭﺍﻝ ﻭ ﺍﻳﺎﻟﺘﻬﺎ بکلی ﺍﺯ ﻫﻢ ﻣﺠﺰﺍ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺗﺎﹰﺛﻴﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮ ﻫﻤﺪﻳﮕﺮ ﺧﻴﻠﻲ ﻣﺤﺪﻭﺩ ﻣﻲﺑﺎﺷﺪ.  ﺑﻪ ﻋﺒﺎﺭتی ﺩﻳﮕﺮ، ایالتها ﺩﺭ ﺳﻄﺢ ﻭ ﺣﻮﺯﻩی ﺧﻮﺩ ﺍﺯ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭﺍﺕ گستردەای ﺑﺮﺧﻮﺭﺩﺍﺭﻧﺪ، ﺍﻣﺎ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭﺍﺕ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺭ ﺳﻄﺢ ﻓﺪﺭﺍﻝ ﻭ ﺗﺄﺛﻴﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮ ﺩﻭﻟﺖ ﻓﺪﺭﺍﻝ خیلی ﻣﺤﺪﻭﺩ است. ﻛﺎﻧﺎﺩﺍ ﺍﺯ ﺯﻣﺮﻩی ﺍﻳﻦ ﻛﺸﻮﺭﻫﺎﺳﺖ.                                                                                                                                                              ٢-  ﺍﺧﺘﻴﺎﺭﺍﺕ ﻗﺎﻧﻮﻧﮕﺬﺍﺭی ﭘﺎﺭﻟﻤﺎﻥ ﻓﺪﺭﺍﻝ ﻭﺳﻴﻊ ﻭ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭﺍﺕ ﺍﻳﺎﻟﺘﻬﺎ ﺩﺭ ﺳﻄﺢ ﻭ ﺣﻮﺯﻩی ﺍﻳﺎلتی ﻣﺤﺪﻭﺩ ﻭ ﻣﻨﺤﺼﺮ ﺑﻪ ﺑﺨﺸﻬﺎی معینی ﭼﻮﻥ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﻭ ﭘﺮﻭﺭﺵ، ﻧﻈﺎﻡ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎهی ﻭ ﻓﺮﻫﻨﮓﻭ ﭘﻠﻴﺲ ﻭ ﺭﺳﺎﻧﻪﻫﺎی ﻫﻤﮕﺎنی است، ﺩﺭ ﻋﻮﺽ، ﻗﺪﺭﺕ ﻭ ﺗﺄﺛﻴﺮ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺮ ﺩﻭﻟﺖ ﻓﺪﺭﺍﻝ خیلی ﺑﻴﺸﺘﺮﺍﺯ ﺩﺳﺘﻪی ﺍﻭلی میﺑﺎﺷﺪ. ﺁﻟﻤﺎﻥ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪی ﺍﻳﻦ ﻛﺸﻮﺭﻫﺎست.؛
    منابع ؛
    هویت ملی ایران و جهانی شدن
    یکسان‌سازی فرهنگی در ایران معاصر
    بنیانهای هویت جمعی در رویاروئی با فرهنگ جهانی
    ملت، ویکیپدیا
    زبان چیست…
    ایالات متحدە امریکا
    معروف عثمانی – اوپسالا ٠٧-٠٦-٢٠١٢
Skapa din egna professionella hemsida med inbyggd blogg på N.nu